◕‿◕❤دست نوشته های دختری که من باشم❤◕‿◕

می گویند شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد. وقتی که زنگ را زدند بیدار شد و با عجله دو مسأله را که روی تخته سیاه نوشته بود یادداشت کرد و به خیال اینکه استاد آنها را بعنوان تکلیف منزل داده است به منزل برد و تمام آن روز و آن شب برای حل آن­ها فکر کرد.

 هیچ­یک را نتوانست حل کند، اما تمام آن هفته دست از کوشش بر نداشت . …

سرانجام یکی را حل کرد و به کلاس آورد. استاد به کلی مبهوت شد، زیرا آن­ها را به عنوان دو نمونه از مسائل غیر قابل حل ریاضی داده بود. اگر این دانشجو این موضوع را می­دانست احتمالاً آن را حل نمی کرد، ولی چون به خود تلقین نکرده بود که مسأله غیر قابل حل است، بلکه برعکس فکر می­کرد باید حتماً آن مسأله را حل کند، سرانجام راهی برای حل مسأله یافت.

برای آن کس که ایمان دارد، ناممکن وجود ندارد.

چند نمونه فراموش نشدنی که باعث تغییر نگرش پزشکان و روان­شناسان شد.

یک زندانی که قصد فرار داشت، به­طور مخفیانه خود را در یکی از اتاقک­های قطار جا داده بود و بعد از حرکت فهمیده بود که در یخچال قطار قرار دارد. زندانی مطمئن بود که در طی چندین ساعتی که در یخچال قرار دارد منجمد خواهد شد و دقیقا این طور هم شد.

اما بعد از رسیدن به مقصد مشاهده کردند که زندانی یخ زده،در حالی که یخچال قطار خاموش بوده است و این نشان می­دهد که شخص زندانی به خود تلقین کرده که منجمد خواهد شد و این تلقین برای او حکم یک تصویر ذهنی مطابق با افکار او داشته و همین باعث شده که سلول­های بدن وی واقعاً سرما را حس کرده و کم­کم منجمد شود.

نمونه دیگر آزمایشی بود که به پیش­نهاد یکی از روان­شناسان بر روی دو تن از مجرمین محکوم به اعدام انجام شد. آزمایش به این صورت بود که مجرم اول را با چشمانی بسته در حضور مجرم دوم با بریدن شاهرگ دستش به مجازات رساندند. در این هنگام نفر دوم با چشمان خود شاهد مرگ او بر اثر خون­ریزی شدید بود. سپس چشمان نفر دوم را نیز بستند و این بار شاهرگ دست وی را فقط با تیغه­ای خط کشیدند و در این حین کیسه آب گرم نیز بالای دست وی شروع به ریختن می­کرد. این در حالی بود که دست او به هیچ­وجه زخمی نشده بود. اما شاهدان یعنی پزشکان و روان­شناسان با کمال ناباوری دیدند که مجرم دوم نیز پس از چند دقیقه جان خود را از دست داد؛ چرا که او مطمئن بود که شاهرگ دستش مانند نفر اول بریده شده و خون­ریزی می­کند. ریخته شدن خون را نیز بر روی دست خود حس می­کرده است. در واقع تصویر ذهنی او چنین بوده که تا چند لحظه دیگر به مانند نفر اول هلاک می شود و همین طور هم شد.

این نشان می دهد که دستگاه عصبی شما با توجه به آن­چه فکر می­کنید یا خیال می­کنید که حقیقت دارد واکنش نشان می­دهد. دستگاه عصبی شما تجربه خیالی را از تجربه واقعی تمیز نمی­دهد.در هر دو مورد با توجه به اطلاعاتی که از ناحیه مغز در اختیار او قرار می گیرد، واکنش نشان می­دهد.این یکی از قوانین اولیه و اصولی ذهن است. در واقع این­طوری ساخته شده­ایم. وقتی این قانون را در افراد هیپنوتیزم شده مشاهده می­کنیم، شک می­کنیم که حتما نیرویی مرموز یا فوق طبیعی در کار است. در واقع آن­چه را که می­بینیم فرآیند طبیعی عمل مغز و دستگاه عصبی انسان است و نه چیز دیگر. در پدیده هیپنوتیزم اگر بیمار به درستی گفته­های شخص هیپنوتیزم­کننده معتقد باشد، کارهای حیرت­آور انجام می­دهد و بیمار رفتاری متفاوت از خود نشان می­دهد؛ زیرا طرز فکر و باورش تغییر کرده است. هیپنوتیزم یا خواب مصنوعی همیشه به نظر اسرارآمیز بوده است زیرا همیشه فهم این­که چگونه باور کردن می تواند منجر به رفتار غیر عادی انسان شود دشوار بوده است. با خواب مصنوعی چنان برخورد شده که انگار نیرو یا قدرت ناشناخته ای در کار است. اما حقیقت این است که وقتی شخصی را متقاعد می کنید که قدرت شنوایی­اش را از دست داده، رفتار ناشنوایان را پیدا می­کند. وقتی او را متقاعد می­کنید که نسبت به درد حساسیت ندارد، می تواند بدون بیهوشی تحت عمل جراحی قرار گیرد و در این میان نیروی مرموزی هم در کار نیست.

لحظه به لحظه مواظب گفته ها، فکرها و حرفای دلتون باشین. مواظب باشین که به خودتون چی میگین! هیچ وقت نگین که چرا زندگی من اینجوریه! چون همش دست خودتونه و این شمائین که زندگی خودتون رو به ویرانه و کلبه ای خرابه تبدیل میکنین یا به قصری باشکوه و شاهکاری بی نظیر.


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 18 آذر 1392برچسب:تلقین,رگ,شاهرگ,خون,خواب,ریاضی,زندان,یخچال,ایمان,مسئله, :: 20:26 :: توسط : m-sh

مصاحبه کننده : در هواپیمائی 500 عدد آجر داریم، 1 عدد آنها را از هواپیما به بیرون پرتاب میکنیم. الان چند عدد آجر داریم ؟

متقاضی : 499 عدد !

مصاحبه کننده : سه مرحله قرار دادن یک فیل داخل یخچال را شرح دهید.

متقاضی : مرحله اول: در یخچالو باز میکنیم - مرحله دوم: فیلو میذاریم تو یخچال - مرحله سوم: در یخچالو میبندیم !!

مصاحبه کننده : حالا چهار مرحله قرار دادن یک گوزن در یخچال را توضیح دهید !

متقاضی : مرحله اول: در یخچالو باز میکنیم - مرحله دوم: فیلو از تو یخچال در میاریم - مرحله سوم: گوزنو میذاریم تو یخچال - مرحله چهارم: در یخچالو میبندیم !!

مصاحبه کننده : شیر واسه تولدش مهمونی گرفته، همه حیوونا هستن جز یکی. اون کیه ؟

متقاضی : گوزنه که تو یخچاله !!

مصاحبه کننده : چگونه یک پیرزن از یک برکه پر از سوسمار رد میشود ؟

متقاضی : خیلی راحت، چون سوسمارا همشون رفتن تولد شیر !!

مصاحبه کننده : سوال آخر. اون پیرزن کشته شد، چرا ؟

متقاضی : امممممممم، نمیدونم، غرق شد ؟

مصاحبه کننده : نه، اون یه دونه آجری که از هواپیما انداختی پائین خورد تو سرش مرد !!! شما مردود شدین، نفر بعدی لطفا :|

 

 


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

درباره وبلاگ
بار خدایا… از کوی تو بیرون نرود پای خیالم.. نکند فرق به حالم.. چه برانی چه بخوانی، چه به اوجم برسانی، چه به خاکم بکشانی.. نه من آنم که برنجم، نه تو آنی که برانی
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دست نوشته های دختری که من باشم....!!!!! و آدرس man-to-zendegi-love.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 38
بازدید هفته : 18
بازدید ماه : 3778
بازدید کل : 188683
تعداد مطالب : 355
تعداد نظرات : 254
تعداد آنلاین : 1



داستان روزانه