◕‿◕❤دست نوشته های دختری که من باشم❤◕‿◕

دوستای عزیز من یه داستان کوتاه و زیباو

بسیاررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر آموزنده در

ادامه مطلب گذاشتم.........برین بخونین کیف کنین......



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 22 ارديبهشت 1393برچسب:داستان,درس,صداقت,گل,شاهزاده,پول,مقام,پسر,همسر,نویسنده,مطلب,شور,دروغ,زندگی,ازدواج,شرط,خوب, :: 20:36 :: توسط : m-sh

سلام.............................من بعد از 2 ماه برگشتم..............دیگه خودتون خبر دارین........مدرسه......اصلا اسمشو میگم استرس می گیرم...........درس خونم آنچنانی هم نیستما........یعنی در حد توانم درس می خونم............بعد از هر پرسش به گفته دوستان دستام یخ کرده........اصلا درسا مارو نابود کرد........جدیدا کمتر می خندم........افسرده شدم رفت..........به هر حال برای تمام دانش آموزان و دانشجویان آرزوی موفقیت می نمویم.........خوش باشید........من برم درسمو بخونم.........باییییییییییییییییییییییی......


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:درس,مدرسه,استرس,دانش آموزان,دانشجویان,پرسش,یخ,افسرده, :: 1:39 :: توسط : m-sh

خیلی ها بهم میگن نگام یه جذبه خاصی داره که اگه عصبی بشی آدم از جذبه نگاهت می

ترسه......حرفشونو ابدا قبول نداشتم ولی یه اتفاقی افتاد که باورم شد.........

وسطای امتحانات ترم دو بود.....همونطور که گفتم با دوستم میریم و میایم منتها تو امتحانات بابای من به

اصرار خودم میومد می بردمون و می آوردمون......

تو ماشین نشسته بودیم و حرف می زدیم .......

یهو دوستم گفت:زمان امتحانا خیلی بیخوده.....(آخه امتحانامون 10 صبح شروع میشد و این می خواست 8

صبح باشه)آدم خسته میشه......

من که بعضی از درسامو به خاطر مهمون و یه سری مشکلات آخراشو صبح می خوندم یه نگاه عصبی

بهش انداختم که بیچاره به دو ثانیه نکشید گفت:ببخشید.......

یعنی من مرده بودم از خنده........

یعنی جذبه تا این حد؟ایول خودم.....

بابامم پشت فرمون ماشین می خندید........خود زری هم غش کرده بود از خنده......

از اون به بعد رو پسرای فامیل امتحان می کنم......تا می خوان چیزی بگن یکی از اون نگاها رو به سمتشون

پرت می کنم که بیچاره حرفش در نطفه خفه میشه.........

من اون موقع که نگام جواب داده..........:))))))))))))

اونی که از نگام ترسیده.............:ا

نگاهم............:))))))))))))

زری دوستم...........:ا

نظر بچه های فامیل:فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نظر زری:دوسته من دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟



ادامه مطلب...


یه بار سرکلاس دینی با دوستام(جمیعا 4 نفریم)کنار هم نشستیم.....معلم شروع کرد به درس دادن...اینقدر ماشاالله فک میزد موقع درس دادن اگه تاریخ تولدشو می دونستیم می رفتیم براش فک یدکی می خریدیم.....خلاصه......شروع کرد به درس دادن ما هم آروم حرف میزدیم و می خندیدیم.....من رو تمیزی میزم خیلی حساس بودم یکی از بچه هام با مداد سربیش هی رو میزم نقاشی میکشید.....اعصابم داغون شد....مداد و گرفتم پرت کردم وسط کلاس ......سر راه تو سر یکی از بچه ها خورد و افتاد دقیقا رو به رو معلممون......در همین حین که معلم درس می داد و پشتش به ما بود این اتفاق افتاد....تا خواستیم پاشیم مدادو بر داریم معلم روشو کرد این سمت و تا آخر کلاس پشتشو به ما نکرد......ماهم دیگه جرات نداشتیم راست معلمه حرف بزنیم خفه خون گرفتیم تا آخر کلاس.......

معلم.....:)))))))))))))

دوستم که مداد خورد تو سرش.....:ا

من و دوستای قزمیتم.........:((((((((((

بچه های کلاس........:ا

مداد سربی...:ا



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:مداد سربی,دوست,مهدی احمدوند,دانلود آهنگ,مدرسه,کلاس,معلم,کلاس دینی,دینی,درس, :: 17:44 :: توسط : m-sh

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

درباره وبلاگ
بار خدایا… از کوی تو بیرون نرود پای خیالم.. نکند فرق به حالم.. چه برانی چه بخوانی، چه به اوجم برسانی، چه به خاکم بکشانی.. نه من آنم که برنجم، نه تو آنی که برانی
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دست نوشته های دختری که من باشم....!!!!! و آدرس man-to-zendegi-love.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 62
بازدید دیروز : 38
بازدید هفته : 62
بازدید ماه : 3822
بازدید کل : 188727
تعداد مطالب : 355
تعداد نظرات : 254
تعداد آنلاین : 1



داستان روزانه